مواضع سیاسی سازمان:
سازمان مجاهدین خلق قانون تکامل را یکی از نوامیس خلقت و قانون جهانشمول میدانست و معتقد بود که انسان در نقطۀ اوج تکامل به سر میبرد. آنها تلاش میکردند آموزههای سیاسی مارکسیسم را به عنوان علم انقلاب مورد استفاده قرار دهند و آموزههای دینی را با آن تفسیر کنند و اینگونه مطرح نمایند که جوامع بشری به سمت جامعۀ بیطبقۀ توحیدی حرکت میکنند. بر همین اساس موانع اصلی و مخالفان چنین جامعهای را امپریالیستها، سرمایهداران و ارتجاع میدانستند، اما اینگونه افکار مورد انتقاد عمیق روحانیان تیزبین قرار میگرفت. پس از پیروزی انقلاب نیز این دیدگاه فکری همچنان بر سازمان حاکم ماند و اعضای آن با ایجاد فضای مناسب به فعالیت در این زمینه ادامه دادند. این سازمان پس از انقلاب به گروههای مختلفی تقسیم شده بود، اما عدهای از آنها که خود را وفادار به اندیشههای گذشته و وارث بنیانگذاران مجاهدین میدانستند تحت رهبری مسعود رجوی به بازسازی خود دست زدند و با عنوان جنبش مجاهدین در حوزههای مختلف فعالیتهای خود را آغاز کردند. تفسیرها و مواضع این گروه از اسلام و سایر شعارهای سوسیالیستی آنها برای جوانان و نوجوانانی که در التهاب انقلاب بودند جاذبۀ بسیاری داشت؛ لذا رهبران سازمان با اتکا به این هواداران، گروه خود را محقترین سازمان برای دستیابی به قدرت سیاسی میدانستند و همین امر عطش آنها را برای دستیابی به قدرت هرچه بیشتر کرده بود.[13]
عملکرد سازمان در برابر نظام جمهوری اسلامی ایران:
درخصوص نحوۀ مواجهه با نظام جمهوری اسلامی ایران استراتژی سازمان بر پایۀ سیاستی دوگانه استوار شده بود، بهطوریکه از یکسو میکوشید با استفاده از فرصتهای پیشآمده سطح توانایی خود را افزایش دهد و سازمان را به عنوان نیروی آلترناتیو معرفی کند، و از سوی دیگر سعی میکرد با استفاده از امکانات قانونی و با شرکت در فعالیتهای سیاسی به سطوح بالای قدرت سیاسی دست یابد. بر این اساس این تشکل به گسترش سازمان و افزایش توان نظامی و تبلیغاتی آن و تقویت و جذب نیروها اقدام نمود و سعی کرد با نفوذ در مراکز فکری، دانشگاهها و سایر ادارات دولتی و همچنین راهاندازی روزنامۀ «مجاهد»، با گسترش اعضا از لحاظ فکری نیز آنها را تقویت و تغذیه نماید. همچنین سازمان گروهی نظامی نیز تحت عنوان میلیشا سازماندهی کرد و با مجهز نمودن آنها به وسیلۀ سلاحهای بهسرقترفته از پادگانها و فعالیت آنها در قالب خانههای تیمی میخواست از نظر نظامی نیز توانایی سازمان را در مقابل احزاب و قدرتهای رقیب افزایش دهد. این سازمان بهرغم تلاشهای فیزیکی و سختافزاری، به اعمال نظر برای زیر سؤال بردن نظام جمهوری اسلامی ایران نیز مبادرت میکرد و از هیچ فرصتی برای رسیدن به اهداف خود کوتاهی نمیکرد؛ از جمله اینکه در حوزۀ اقتصاد، دولت را به خاطر تورم، از بین نبردن مشکلات اقتصادی و رسیدگی نکردن به مشکلات مناطق محروم مورد انتقاد قرار میداد و به قوانین دولت در حوزۀ اجتماعی اعتراض میکرد. آنها قوانین مربوط به زنان را محور بحث خود قرار داده بودند و آنها را تبعیض علیه زنان برمیشمردند، تا از این طریق قشر خاصی از مردم را به سمت خود جذب، و با انحصارطلبی روحانیان و بهویژه حزب جمهوری اسلامی، مخالفت کنند. آنها معتقد بودند که مجاهدین، به عنوان سازمانی پیشرو، باید رهبری انقلاب را به دست گیرد و برای رسیدن به این هدف، نیروهای سیاسی دیگر به ویژه حزب جمهوری اسلامی را تخریب مینمودند.سازمان مجاهدین خلق در چهارچوب موضع دوگانهای که نسبت به نظام تازه تأسیس اتخاذ کرده بود، از یکسو همواره لوازم نظم در این نظام را نفی میکرد و بهگونهای میخواست به عنوان نیروی قانونی در چهارچوب نظام پذیرفته شود و از سوی دیگر نیز امکانات و پتانسیل خود را برای ورود به فاز نظامی حفظ و گسترده میکرد و هرازچندگاهی نیز با استفاده از بازوی نظامی خود یعنی میلیشا وارد عمل میشد. به ویژه این رویکرد وقتی تقویت شد که تضادهای درونی حاکمیت، بین نیروهای حزب جمهوری اسلامی و بنیصدر، افزایش یافت و آنها سعی کردند در این ایام با حمایت از بنیصدر، رقیب اصلیشان را که همان حزب جمهوری اسلامی بود، از معرکه کنار گذارند.[14]در چنین شرایطی بود که سازمان با عزل بنیصدر از طرف امامخمینی(ره) مواجه شد. با عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا، سازمان به این نتیجه رسید که با توجه به قدرتیابی روزافزون حزب جمهوری اسلامی و به دست گرفتن مناصب کلیدی کشور از طرف این حزب و تضعیف جناح لیبرالها، باید هرچه سریعتر دربارۀ وضعیت سیاسی فعلی کشور موضعگیری کند. آنها به این نتیجه رسیدند که اگر تا پیش از این، حاکمیت سیاسی مرکب از لیبرالها و حزب جمهوری اسلامی بود، با عزل بنیصدر دیگر این شرایط از بین رفته و فقط حزب جمهوری اسلامی، رقیب سازمان، توانسته است حاکمیت سیاسی کشور را به دست گیرد؛ لذا سازمان تصمیم گرفت تا نوک تیز حملۀ خود را متوجه حزب جمهوری اسلامی بکند.[15]با طرح چنین سیاستی بود که در 28 خرداد 1360 پس از مطرح شدن بیکفایتی سیاسی بنیصدر در مجلس، سازمان طی اطلاعیهای رسماً به نفع بنیصدر وارد فاز مبارزۀ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران شد. امام(ره) نیز در پاسخ به چنین مسألهای از همۀ مردم خواست تا با توطئهگران مقابله کنند، در پی این اقدام به کلیه واحدهای سپاه و کمیتهها دستور آمادهباش داده شد و هستههای مقاومت به مقابله با تروریستهای سازمان مجاهدین خلق دعوت شدند. طی روزهای بعد ترور نیروهای خط امام که ارکان اصلی دولت بودند در دستور کار سازمان قرار گرفت. این ترورها که بیشتر به دست اعضای کادرهای مرکزی سازمان، از جمله موسی خیابانی که در خانههای تیمی هدایت میشدند، انجام میگردید در خارج از ایران توسط مسعود رجوی کنترل میشد. در همین چهارچوب مقر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخستوزیری منفجر شد که به کشته شدن شمار زیادی از مقامات دولت منجر گردید. در تابستان 1360 فضای ترور در ایران موج میزد، و در چنین فضایی بود که نیروهای امنیتی ایران بهشدت به جستجوی خانههای تیمی سازمان برآمدند. سرانجام نیروهای امنیتی با کمک اطلاعاتی مردم توانستند در بهمنماه 1360 مقر فرماندهی اصلی سازمان را، که در محله ارمنینشین تهران واقع شده بود، شناسایی کنند و پس از چند ساعت درگیری به کشتن آنها موفق شوند. پس با عملیاتهای بعدی خانههای تیمی دیگر آنها نیز کشف شد و تا اواخر بهار 1361 کلیه خانههای تیمی آنها منهدم گردید و سازمان مجبور شد بقایای نیروهای خود را به عراق منتقل نماید، و از آنجا بر ضد جمهوری اسلامی ایران فعالیت نماید. با ورود اعضای باقیماندۀ این سازمان به کشور عراق موج ترورها کاهش یافت و پس از رسیدن گزارشهایی مبنی بر همکاری آنها با دولت بعثی عراق در جنگ علیه ایران، و به ویژه همکاری آنها در تخلیۀ اطلاعاتی اُسرا، شناسایی شهرها در هنگام بمبارانهای موشکی عراق و همکاری در قتل عام اکراد شمال عراق، نفرت عمومی از آنها افزایش یافت و حضور مجدد آنها در ایران به طور کلی غیرممکن شد.
3ــ جریان خط امام(ره):
یکی از جریانهای اصلی حاضر در تحرکات سیاسی ایران پس از انقلاب جریان خط امام است. رهبری بلامنازع امامخمینی در نهضت انقلابی ایران و سهم او در بسیج نیروهای انقلابی باعث گردیده بود که بخش زیادی از جریانات سیاسی، با پیروی از مواضع فکری امام، حول محور ایشان گرد هم آیند و با حمایت از رهبری انقلاب جریانی فکری را به نام خط امام تشکیل دهند. از جمله ویژگیهای این گروهها تأکید بر نفی جدایی دین از سیاست، حمایت از ولایت فقیه، حمایت از مستضعفین، و نفی استکبار جهانی در سیاست خارجی بود و از میان آنها میتوان به جامعه روحانیت مبارز، حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، انجمنهای اسلامی، و هیأتهای مؤتلفه اشاره کرد.[16] در این قسمت به دلیل اهمیت زیاد حزب جمهوری اسلامی در فضای سیاسی کشور در دورۀ میرحسین موسوی و حضور پرقدرت آنها در مقابل سایر جریانهای سیاسی، به نحوۀ شکلگیری و چگونگی دستیابی این حزب به قدرتهای سیاسی و اجرایی اشاره شده است.
حزب جمهوری اسلامی:
حزب جمهوری اسلامی از تشکیلات مهمی بود که با رهبری جمعی از روحانیان در تاریخ 29 بهمن 1357 تشکیل شد و دکتر بهشتی دبیرکل این حزب معرفی گردید. همچنین از سایر اعضای این حزب میتوان به سیدعلی خامنهای، عبدالکریم موسوی، علیاکبر هاشمیرفسنجانی اشاره کرد. پس از گذشت چند روز از اعلان رسمی تشکیل حزب، مرامنامه و اساسنامۀ آن، که مشتمل بر اهداف و اصول خطمشی در 44 ماده و پنج تبصره بود، به تصویب رسید که در آن بر جنبههای اعتقادی تأکید فراوان شده بود.[17] از جمله مسائل مهم در این بیانیه حزب تأکید بر جمهوری اسلامی در عنوان حزب بود که نشاندهندۀ آیندهنگری حزب در عرصۀ سیاسی ایران بود، بهطوریکه از این طریق خطوط آیندۀ حزب مشخص شد و شکلهای غربی تشکیل حکومت که مورد علاقۀ سایر گروهها بود مدنظر قرار نگرفت.[18]از نظر خاستگاه اجتماعی باید گفت که حزب دربرگیرندۀ نیروهای سیاسی ــ اجتماعی، مختلفی همچون روحانیان انقلابی، نیروهای طرفدار دانشگاهی، جمعیتهای مؤتلفۀ اسلامی و سایر گروههای پراکندۀ مذهبی طرفدار انقلاب بود که به دلیل اعتماد امام(ره) به مؤسسان آنها در این حزب جمع شده بودند. همین عامل باعث شده بود انسجام دقیق فکری در درون حزب وجود نداشته و فقط حفظ انقلاب و آرمانهای امام(ره) عامل نگهدارندۀ حزب در مقابل سایر رقبا باشد. در وهلۀ اول هدف حزب پس از تشکیل آن، بسیج نیروهای متعهد برای دستیابی به آرمانهای انقلاب بود. حزب از لحاظ خطمشی به حفظ انقلاب و التزام به پایداری اتحاد و همبستگی فزایندۀ همه نیروهای مسلمان و جلوگیری از ورود گروههای ضدانقلاب به دستگاههای اجرایی کشور معتقد بود که بعضاً در نشریات وابسته به آن و بهویژه روزنامۀ جمهوری اسلامی منعکس میشد. این روزنامه، که ارگان رسمی حزب محسوب میشد، در سالهای اولیه انقلاب سهم بسزایی در حذف جریانهای مخالف، از جمله حزب توده، لیبرالها، دولت موقت و بنیصدر، از طریق افشاگریهای خود داشت. این حزب به دلیل برخورداری از حمایت رهبری و مردمی، و نفوذ در کمیتههای انقلاب توانست در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، و مجلس شورای اسلامی اکثر کرسیها را کسب کند و با استفاده از پشتیبانی سایر گروههای سیاسی تأثیری محوری در تحولات دوران گذار داشته باشد. از جمله اقدامات مهم حزب برای ادارۀ کشور برگزاری دورههای آموزشی نیروهای متعهد مورد نیاز انقلاب بود که بر نظریه ولایت فقیه، حضور نیروهای مؤمن در دستگاههای اداری، حمایت از مسلمانان جهان و مبارزه با امپریالیسم و لیبرالیسم تأکید مینمودند. همچنانکه در ابتدای مبحث نیز گفته شد، حزب جمهوری اسلامی، ازآنجاکه دارای انسجام فکری در داخل نبود، پس از پیروزی بر رقبای خود و دستیابی به قدرت سیاسی، از درون دچار اختلافاتی گردید و از درون آن نیروهایی سر بر آوردند که موسوم به اعتدالی و محافظهکار گشتند، و این دو گروه در تحولات سیاسی آیندۀ کشور تأثیری اساسی بر جای گذاشتند.[19] حضور حزب جمهوری اسلامی ایران در قدرت سیاسی: ازآنجاکه امامخمینی از ابتدای انقلاب مخالف کاندیدا شدن روحانیان برای پست ریاستجمهوری بود؛ لذا تا دورۀ سوم روحانیان کاندیدای حضور در این پست نبودند، اما این امر در انتخابات دورۀ سوم ریاستجمهوری شکسته شد و با پیشنهاد حزب جمهوری اسلامی برای حضور در انتخابات به امام(ره)، ایشان موضع حزب را تأیید کرد و آیتالله خامنهای، که پس از دکتر بهشتی به سمت دبیرکل حزب جمهوری اسلامی رسیده بود، به عنوان کاندیدای ریاستجمهوری مطرح شد و با اکثریت آرا به پیروزی رسید. پس از تنفیذ حکم ایشان از طرف رهبر انقلاب، به دلیل اهمیت جایگاه و اختیارات گستردۀ نخستوزیری، رایزنی دربارۀ تعیین نخستوزیر انجام شد. آیتالله خامنهای پس از کشوقوسهای فراوان سرانجام میرحسین موسوی را برای نخستوزیری معرفی کرد که مجلس نیز او را تأیید کرد. باید گفت حزب جمهوری اسلامی که توانسته بود مقام ریاستجمهوری را بهدست آورد، برای اینکه به صورت یکدست در سایر حوزهها نیز حضور نیرومند داشته باشد، جایگاه نخستوزیری را نیز توانست از آن خود کند؛ چراکه میرحسین موسوی عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود و نیز مدیرمسئول و سردبیر روزنامۀ جمهوری اسلامی. بدینترتیب بود که حزب جمهوری اسلامی با پیروزی بر سایر رقبای خود در عرصۀ سیاسی توانست اکثریت قدرت سیاسی و اجرایی دولت نوپای ایران را بهدست آورد. دولت موسوی در این دوره، که از آن به دورۀ حاکمیت خط امام یا حزبالله نیز یاد میشود، توانست به دلیل فروکش کردن موج تحرکات مخالفان سیاسی و کاهش فضای ترور و وحشت در کشور، نخستین دولت دیرپای جناح خط امام را تشکیل دهد. میرحسین موسوی پس از تثبیت موقعیت خویش، متأثر از فضای سیاسی کشور، کابینهای ائتلافی تشکیل داد که بیشتر شامل اعضای حزب جمهوری اسلامی میشدند. اعضایی از کابینه که با تفکرات نخستوزیر همسو نبودند، در اقلیت قرار داشتند و اعضای دیگر که موافق دیدگاههای نخستوزیری بودند اکثریت را تشکیل میدادند که رفتهرفته با جلب حمایت رهبری توانستند با کنار نهادن چهرههای شاخص رقیب، موقعیت خویش را در دولت تثبیت نمایند.[20]دولت میرحسین موسوی که بیشتر از اعضای گرایش اعتدالی حزب جمهوری اسلامی بودند عمدتاً از نظر فکری به دیدگاههای عدالتخواهانه، مساواتطلبانه و مردمگرایانه اعتقاد داشتند. بر همین اساس این جناح در حوزۀ اقتصادی به راه رشد غیرسرمایهداری، وجود اقتصاد دولتی گسترده، پذیرش مسئولیت گستردۀ دولت در تمامی حوزهها، محدودیت حقوق مالکیت خصوصی، ممنوعیت سرمایهگذاری خارجی و... در جهت دستیابی به خودکفایی معتقد بودند. طرفداران این جناح از حزب مخالف واگذاری مراکز مهم اقتصادی به بخش خصوصی بودند و استدلال میکردند که حاکمیت بزرگ در مورد اراضی، منابع، سرمایههای بازرگانی یا سایر فعالیتهای اقتصادی زمینۀ مساعد استثمار اکثریت را فراهم ساخته است که میتواند قطبهای جدید قدرتهای اقتصادی را فراهم نماید؛ لذا هرجا که دولت با آنها همراه نشود باعث ایجاد بحران برای دولت در حوزۀ اقتصادی میشوند، بنابراین حضور دولت در عرصۀ اقتصادی و در دست گرفتن اهرمهای آن لازم است.[21]طرفداران جناح اعتدالی حزب و دولت میرحسین موسوی عمدتاً از طبقۀ متوسط جدید جامعه بود و نهادهایی همچون دفتر تحکیم وحدت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، و انجمن اسلامی معلمان را در دست داشتند و تاحدی نیز نهادهای انقلابی همچون سپاه پاسداران و جهاد سازندگی و اکثریت کرسیهای مجلس شورای اسلامی در اوایل انقلاب را در اختیار داشتند. از سوی دیگر اگرچه جناح مخالف دولت موسوی در مجلس در اقلیت بودند، به دلیل نفوذ زیادشان همواره از سیاستهای دولت موسوی و جهتگیری مداخلهجویانۀ دولت وی در اکثر امور به ویژه حوزۀ اقتصادی انتقاد میکردند و حتی میکوشیدند در سال 1364 مانع از رأی اعتماد مجلس به وی شوند که سرانجام با مداخله امام(ره) به نفع مهندس موسوی این مسأله پایان یافت. در مجموع میرحسین موسوی با شعار ایجاد دولت اجتماعی، رفع محرومیتزدایی، دفاع از مستضعفان و گسترش ارزشهای فرهنگی انقلاب و اسلام فعالیت خود را آغاز نمود. اما در ادامه به دلیل وقوع رویدادهایی همچون جنگ، تحریم بینالمللی و افول درآمدهای نفتی کشور نتوانست آنچنانکه باید در اجرای برنامههای عمرانی و اقتصادی خود موفق شود، بهطوریکه جناح مقابل این دولت از وضعیت فوق استفاده کرده و بر انتقادات خود از دولت موسوی افزود.[22]
نتیجه:
در مجموع باید اشاره کرد که بهرغم حضور نیروها و جریانهای سیاسی مختلف در صحنۀ سیاسی ایران، که به آنها اشاره شد، در اوایل دهۀ 1360 سیاست و حکومت ایران تحتتأثیر شخصیت رهبری انقلاب، امامخمینی(ره)، بود که به همین دلیل از این دوران به دوران حاکمیت خط امام(ره) یاد میکنند. اقتدار کاریزمایی امام(ره) نه بر کنترل نهادهای دولتی و حزبی، بلکه بر جذابیت شخصی ایشان استوار بود که باعث ایجاد یکپارچگی در بخش عمدهای از جامعه شده بود. این شیوۀ رهبری همواره بر پویایی حرکتها و جریانها تأکید میکرد و با انسجام سازمانی و سلسلهمراتبی اداری به شیوههای عادی سازگار نبود. باید پذیرفت که رهبری امام(ره) مهمترین نیروی سیاسی در کشور بود که همۀ نیروها و گرایشهای سیاسی دیگر کشور را تحتالشعاع قرار میداد و روی هم رفته عامل ایجادکنندۀ ویژگی معین نظام جمهوری اسلامی ایران بود.[23]
احمد معنوی
پینوشتها:
[1]ــ یحیی فوزی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ج 1، تهران، عروج، 1384، صص 368 ــ 367
[2]ــ الهه کولایی، استالنیسم و حزب توده در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، صص 106 ــ 85
[3]ــ سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشی، ج 1، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1370، ص 225
[4]ــ همان، ص 227
[5]ــ همان، صص 239 ــ 232
[6]ــ همان، ص 243
[7]ــ همان، ص 270
[8]ــ بهروز مازیار، شورشیان آرمانخواه، ناکامی چپ در ایران، ص 213
[9]ــ احسان طبری، کژراهه خاطراتی از حزب توده، ص 178
[10]ــ سیاست و سازمان حزب توده، همان، ص 226
[11]ــ حسین احمدی روحانی، سازمان مجاهدین خلق، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، صص 43 ــ 23
[12]ــ احمدرضا کریمی، سازمان مجاهدین خلق و مواضع آنها، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، صص 8 ــ 7
[13]ــ یحیی فوزی، همان، ج 1، صص 404 و 405
[14]ــ همان، صص 414 ــ 410
[15]ــ حسین احمدی، همان، ص 256
[16]ــ یحیی فوزی، همان، ج 1، ص 382
[17]ــ همان، ص 390
[18]ــ عبدالله جاسبی، تشکل فراگیر، مروری بر یک دهه فعالیت حزب جمهوری اسلامی، ج 1، ص 381
[19]ــ یحیی فوزی، همان، ج1، صص 395 و 394
[20]ــ همان، ج 2، ص 103
[21]ــ غلامرضا مصباحی، بررسی اختلافات مواضع موجود در اقتصاد جمهوری اسلامی ایران، نور علم، دوره4ش6(آذر و دی1370)صص32و34.
[22]ــ یحیی فوزی، همان، ج 2، صص 105 و 104
[23]ــ حسین بشیریه، دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران، تهران، نگاه معاصر، 1381، ص 47
منابع:
http://irdc.ir
نشریه زمانه/ ش 66
مرکز اسناد انقلاب اسلامی